جستجوی جدید

اگر از نتایج زیر راضی نیستید، جستجوی دیگری انجام دهید.

7 نتیجه جستجو برای: #سالار_عقیلی 

1

غزل ۱ مولانا

  ۱ ای رستْخیزِ ناگهان، وِیْ رَحمَتِ بی‌مُنتَها ای آتشی افروخته در بیشۀ اندیشه‌‌ها ۲ امروزْ خندان آمدی، مِفْتاحِ زندان آمدی بر مُستْمَندان آمدی، چون بَخشش و فَضلِ خدا ۳ خورشید را حاجِب تویی، اومید را واجب تویی مَطْلَب تویی، طالِب تویی، هم مُنتَها، هم مُبتَدا ۴ در سینه‌‌ها بَرخاسته، اندیشه را آراسته هم خویش […]

2

غزل ۴۲۷ مولانا

  ۱ در دل و جانْ خانه کردی عاقِبَت هر دو را دیوانه کردی عاقِبَت ۲ آمدی کآتَش دَرین عالَم زَنی وانَگشتی تا نکردی عاقِبَت ۳ ای زِ عشقَت عالَمی ویران شُده قَصدِ این ویرانه کردی عاقِبَت ۴ من تو را مشغول می‌کردم دِلا یادِ آن افسانه کردی عاقبت ۵ عشق را بی‌خویش بُردی در […]

3

غزل ۸۵۰ مولانا

۱ یک خانه پُر زِ مَستان مَستانِ نو رَسیدند دیوانگانِ بَنْدی زَنجیرها دَریدند ۲ بس اِحْتیاط کردیم تا نَشْنوند ایشان گویی قَضا دُهُل زَد بانگِ دُهُل شَنیدند ۳ جان‌هایِ جُمله مَستان دل‌هایِ دلْ پَرَستان ناگَهْ قَفَص شِکَستند چون مُرغْ بَرپَریدند ۴ مَستانْ سَبو شِکَستند بر خُنْب‌ها نِشَستند یا رَب چه باده خوردند یا رَب چه […]

4

غزل ۱۴۵۸ مولانا

  ۱ یک لحظه و یک ساعت، دست از تو‌ نمی‌دارم زیرا که تویی کارم، زیرا که تویی بارم ۲ از قَندِ تو می‌نوشَم، با بَندِ تو می‌کوشم من صیدِ جِگَرخسته، تو شیرِ جِگَرخوارم ۳ جانِ من و جانِ تو، گویی که یکی بوده‌‌ست سوگند بدین یک جان، کَزْ غیرِ تو بیزارم ۴ از باغِ […]

5

غزل ۱۷۹۷ مولانا

  ۱ ای دل شِکایَت‌ها مَکُن، تا نَشْنَود دِلْدارِ من ای دل نمی‌ترسی مَگَر از یارِ بی‌­زِنْهارِ من ۲ ای دل مَرو در خونِ من، در اشکِ چون جَیحونِ من نَشْنیده‌یی شب تا سَحَر آن ناله‌های زارِ من ۳ یادت نمی‌آید که او، می‌کرد روزی گفت‌وگو؟ می‌گفت بَس دیگر مَکُن اندیشهٔ گُلْزارِ من ۴ اندازهٔ […]

6

غزل ۲۲۱۹ مولانا

  ۱ من غُلامِ قَمَرم، غیر قَمَر هیچ مگو پیشِ من، جُز سُخَنِ شمع و شِکَر، هیچ مگو ۲ سُخَنِ رنج مگو، جُز سُخَنِ گنج مگو وَرْ ازین بی‌خَبَری، رنج مَبَر، هیچ مگو ۳ دوشْ دیوانه شُدم، عشقْ مرا دید و بِگُفت آمدم، نَعْره مَزَن، جامه مَدَر، هیچ مگو ۴ گفتم ای عشق من از […]

7

غزل ۲۴۶۵ مولانا

  ۱ آمده‌یی که رازِ من بر هَمگان بیان کُنی وان شَهِ‌ بی‌نشانه را جِلْوه دَهی نشان کُنی ۲ دوشْ خیالِ مَستِ تو آمد و جامْ بر کَفَش گفتم میْ‌ نمی‌خورَم گفت مَکُن زیان کُنی ۳ گفتم تَرسَم اَرْ خورَم شَرم بِپَرَّد از سَرَم دست بَرَم به جَعْدِ تو باز زِ من کَران کُنی ۴ […]